لحظه ها

http://mojtabadostan.blogfa.com

حالا که آمده ای چترت را ببند...

                  در ایوان این خانه جز مهربانی نمی بارد.

لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛

                 غافل از آنکه (( لحظه ها)) همان خوشبختی بودند.


ادامه نوشته

شاد باش

شاد باش که از شادی تو دلشادم

تا تو شادی ز غم هر دو جهان ازادم

عزت زندگی من همه خرسندی توست

بی وفایم که وفایت برود از یادم

روی ان شیشه پندار تو را(ها)کردم

اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم

شیشه بد جوری دلش ابری بارانی شد

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم

با سرٍ انگشت کشیدم به دلش عکس تو را

عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم

 

ادامه نوشته

دلم لحظه ای را می خواهد


  دلم لحظه ای را می خواهد !


  که تو باشی ...


  همین کنار نزدیک به من


  درست روبروی چشم هایم


  همنفس نفسهایم


  خیره شوم به لبهایت


  دست بکشم به تک تک اعضای صورتت


  بعد چشمهایم را ببندم و ...


  " ببوسمت "


  آن لحظه دنیای من تمام می شود .


 " به خدا که واقعاً تمام می شود "

ادامه نوشته

شراب شعر چشمان تو

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است


بقيه در ادامه مطلب

ادامه نوشته